ناخاطرات (46)
آموخته ها و اندخته های یک وکیل
ناخاطرات (46)
علی صابری
استاد فرهیخته جناب آقای دکتر لطفی
رئیس گرانمایه ی دادگاههای تجدیدنظراستان تهران
بادرود و سپاس
پیرو اخطاریه شعبه یکم دادگاههای عمومی حقوقی تهران که روگرفت آن پیوست است و براساس تصمیم شعبه 8 دادگاه استان صادر شده است به آگاهی می رسد؛ این پرونده نیز یکی از پرونده های خونهای آلوده نامور به هموفیلی ها است. چنانکه می دانید از سال 1388 بدین سو در رسیدگی پژوهشی به دادنامه های صادر شده از شعبه یکم دادگاه نخستین بجز موارد انگشت شمار، شعبه 12 دادگاه استان به موضوع رسیدگی می کند. رسول دوبحری که از قضا و حسن تصادف یا غیر آن همشاگردی من در دوره کارشناسی ارشد حقوق خصوصی دانشگاه تهران بوده به عنوان رئیس این شعبه در کنار دادرسان گوناگون تا هنگام بازنشستگی به این پرونده ها رسیدگی می کرد. شوربختانه با ذهنیت منفی و این پندار که با مراجعه مسعود امرایی فرد به عنوان دادرس دادگاه نخستین که در راستای امر پژوهشی یعنی تهیه ی رساله ی دکتری با موضوع خسارت معنوی در دانشگاه مفید پیش از نخستین دادنامه های دوبحری به شعبه 12 رفته بود تا گپ و گفت علمی کند و مبانی علمی استدلال خود را روشن کند، ناگزیر زد و بندی بین دادفر در میان بوده و من و او رابطه عالی داریم. پنداری نابجا که تهمت است و کیفر آن دنیایی دارد و در این گیتی نیز در خور پیگرد، و فرشاد رحیمی دادرس دادگاه تجدیدنظر نیز افزون بر پروردگار که داور نهایی است گواه ماست که امرایی فرد آهنگ پژوهش و واکاوی علمی داشته نه چیز دیگر و رفتنش مباحثه مکتبی و مدرسه ای ِ دو دادرس بوده نه کسب درآمد وگرنه هیچ عاقلی در روز روشن به صراحت پی دادنامه خویش راه نمی افتد و اگر خیال دوبحری درست بود تکلیف داشت مراجع نظارتی و انتظامی را آگاه کند تا من و دادرس به کیفر خود برسیم و نیز فشار وزارت بهداشت و ایجاد این پندار که آلوده شدگان دارند پول زیادی می گیرند از کیسه بیت المال و اگر قرار باشد بابت زیان جسمی هزینه درمان و زیان معنوی سه پول جداگانه گرفت همه دوست دارند بیمار شوند که این را با سوگند شرعی، با تغلیظ، با گوش خود از ایشان شنیدم و جالب است بدانید دادخواهانم در پرونده های دیگر و بستگانم به عنوان شهروندان عادی (حتی مادر همسرم) گفتند که حاضرند چند میلیارد به دوبحری بپردازند به شرط آنکه بپذیرد سرنگ آلوده به هپاتیت و نه حتی ایدز به فرزندش تزریق شود و این برای آن بود که دادرس بفهمد گفته اش شگفت آور است. چه کسی حاضر است و دوست دارد بیمار شود تا از دولت پول بگیرد آن هم هپاتیت یا ایدز؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!! با تمام این ، رویکردها را درستون ناخاطرات در سایتم به نشانی www.alisaberi.ir نگاشتم و نیز بر پایه ی فتاوی مرجع تقلید خویش که در نوع خود جالب است و احمد قویدل گواه آن که نمی توانم جزئیاتش را اینجا بنویسم چون این نامه را نیز پخش خواهم کرد که اگر دوست داشتید حضوری خواهم گفت خون بها را دربرگیرنده زیان معنوی دانست و دادنامه را در آن بخش گسیخت. چه ظلم، چه عدل برخوردی برابر بود. پس از دادنامه های مسعود امرایی فرد دادنامه های سامان آقالارثالث و سپس همتی کلوان از دادگاه نخستین رسیدند. دوبحری وجدان درد گرفت و دید که در وضعیتی همسان خون بها با فشار وزارت بهداشت و ورود پزشکی قانونی استان و تهدید شدن من و قویدل که مفصل آن را نیز نوشته و خواهم نوشت به 8% و 3% کاهش یافته که تدارک سرماخوردگیست نه هپاتیت. آن را به وزیر بهداشت در شورای شهر نیز گفتم. البته که دوبحری رفت و حاجی حسنی که شنیدم به تازگی به دیوان رفته آمد و با برداشتی نابجا از تبصره 2 ماده 14 قانون آئین دادرسی کیفری آن هم در پرونده مدنی، زیان معنوی را در خور پذیرش ندانست و گام بلندی واپس رفتیم. باز هم برخوردی برابر بود. در این هنگام پرونده ای که از دست در رفته و به شعبه 17 رفته بود خواهانش هر 3 بخش زیان مورد حکم امرایی فرد را دریافت کرد و دادنامه های شعبه 3 و 52 دادگاه استان و .....
سرتان را درد آوردم . پیش از این نیز یکی از پرونده ها را به شعبه 8 رسانده بودید و دادگاه پیش از تصمیم در چیستی ، هزینه ی دادرسی نخستین و پژوهشی و تمبر مالیاتی دادفر را دستور داده بود که پرداختیم و با رفت و آمد دیگر دادفر پرونده ها، رضا کرمانشاهی سیاه بیدی ، با وجود رفع نقص و آمادگی برای تصمیم در چیستی از شعبه 8 گرفته و به شعبه 12 رفته . اکنون نیز چنانکه در آغاز این نوشته دیدید شعبه 8 دستور به پرداخت هزینه دادرسی مراحل نخستین، پژوهشی و تمبر مالیاتی داده است. برداشتی بجا و خاص از بند 14 ماده 3 قانون وصول که با برداشت اکثریت دگرسان است و با وجود آنکه به نفع من و دادخواهم نیست از نظر پژوهشی درخور استواری است. من علاقه مند به نگرش علمی هستم و نمی توانم و نمی خواهم صرفاً به خوشامد اکثریت یا حتی نفع آنی دادخواهم چیزی بگویم. دست کم به گونه ی نسبی باید آن نظر را استوار دارم که دوست داشته باشم هر طرف دعوی که باشم قاعده کلی شود نه آنکه براساس خواهان یا خوانده بودن آموزه ام دگرگون شود. پس خواهشمندم حتی در صورت مراجعه ی دیگر دادفر یا هر جریان دیگری اجازه دهید دست کم این یک پرونده را شعبه 8 رسیدگی کند، شاید چیز دیگری بگوید. حال که دادخواهم هزینه را پرداخته این شانس را برای او درنظر بگیرید که شاید زیان معنوی خود را نیز دست کم در بخش پولی تدارک شده ببیند اگر نه پوزش خواهی که ده سالی است از دادنامه ها رخت بربسته و دریغ و هزار دریغ!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! آن هم داستانی است که هزار بار گفته ام و باز خواهم گفت. البته این را بدانید که خواهشم با پافشاری برآن است که اگر قرار است جز شعبه 12 ته مانده پرونده خونهای آلوده را جای دیگری نیز رسیدگی کند پافشاری کنم خواهشمندم این شعبه، شعبه 8 نباشد. چه، پرونده دادخواهانم در شعبه 12 بدون هزینه برای آنها پیش رفت و اگر قرار است این دیگران هزینه بدهند نابرابری بوجود خواهد آمد که از نظر اجتماعی توجیه برای جامعه کوچک هموفیلی و تالاسمی دشوار است. نیز خواهشمندم از دادرسان و مدیر دفتر شعبه 8 قدردانی ویژه کنید که با دقت علمی صرف دستور برای هزینه ها بسنده نکرده و تا ریال واپسین آن را برآورد و اعلام کرده اند.حال که حق خود دانستم و اخطار شعبه یک که مرا ملزم کرده بود بروم تا دادنامه ها را به من ابلاغ کنند را در محیط مجازی به چالش کشیدم و حتی صدای رئیس دادگستری استان درآمد و حال که اخطار اخذ توضیح شعبه 109 مجتمع عدالت را واکاوی پژوهشی کردم و آن را گریز از ورود در چیستی پرونده دانستم و حال که عباس میرشکاری برداشت دادرسان شعبه یک نخستین و 12 استان از تبصره 21 دادرسی کیفری را آن هم در پرونده مدنی سخت به داوری نشسته و بر آن تاخت و چاپ کرد، از دادفرانی نبوده و نمی خواهم باشم که تنها عیب وی را بگویم و به دستگاه قضایی هجوم برده و یارکشی کنم گرچه اخطار شعبه ی 8 در پرونده شماره 8809980226100081 تکلیف قانونی است و مدیران دفاتر کاربلد همواره چنین می کنند اما در این نبود رویکرد علمی و روزمرگی که دامن گیر دادفران و دادرسان هردو است این دقت شاهکار است و در خور سپاس که خواهشمندم واسطه خیر باشید و هم در رویکردی اداری و هم دست کم سپاسگزاری اخلاقی شفاهی گفته ی مرا به گوش دفتر و دادگاه برسانید. بیماری مانع شده حضوری بیایم و خدمت شما و ایشان برسم اما بی گمان دوره نقاهت با التماس دعایی که از چهره مذهبی چون شما دارم به پایان می رسد. تا آن هنگام دست من و دامان شما تا این نوشته را بخوانید و هم سپاس از شعبه 8 و هم درنظر گرفتن این نوشته برای ارجاع دیگر پرونده های خونهای آلوده. پر گفتم پوزش، شوخی کنم و نوشته را ببندم. آن از برخورد کمتر عادلانه و منصفانه رسول دوبحری و آن هم از دکتر محمود کاظمی رفیق دیرپا و حتی کنونی ام که مدیر حقوقی وزارت بهداشت بود و در این پرونده ها و موارد دیگری از جمله آلوده شدگان موردی و دریافت کننده کلیه آلوده به ایدز پا را از دفاع قانونی و تمام عیار از دولت فراتر گذاشت و به شخص من تاخت و بد هم تاخت. شاید همین فشارها سرطان را به من هدیه کرد. بگذریم و گفته شخصی کمتر بنگارم.
بادوباره گویی سپاس
دادفر دادبرده نخستین
علی صابری